بدون عنوان
سلام جونه دلم.. دختر من.. دختر مه روی من.. دختر نازم... میدونم که خیلی وقته به دفتر خاطره ات سر نزدم.. ماما مهشید و ببخش یادته گفتم داری داداش دار میشی اون موقع ۷ ماهه باردار بودم .. الان تو یه داداشیه ۱۰ ماهه داری .. که انقدر مامان و به خودتون مشغول کردین که وقت آب خوردن هم ندارم... اما روزی صد بار خدارو شکر میکنم به خاطره شما... شمایی که امید من هستین .. معجزه ی زندگیم هستین نیما هم مثله تو شیرینه همه ی کاراش حتی خیلی شبیه تو عزیزم.. اما تو چیزه دیگری.. میدونی که!!! تو برای من یادگاری از روزهای شیرین و به یاد موندنی هستی .. تو دوسته من همدم من خواهر من دختر من همه ی دنیای منی... نیما هم خیلی دوستت داره با هم بازی م...
نویسنده :
مهشید
4:20